نظرات شما عزیزان:
نگاهش می کنم شاید... بخواند از نگاه من... که او را دوست می دارم...
ولی افسوس ... او هرگز نگاهم را نمی خواند...
به برگ گل نوشتم من... که او را دوست می دارم...
ولی افسوس او برگ گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند!!!
به مهتاب گفتم ای مهتاب... سر راهت به کوی او سلام من رسان و گو
ولی افسوس ... یکی ابر سیه آمد ز ره
صبا را دیدم و گفتم... صبا دستم به دامانت... بگو از من به دلدارم...
ولی افسوس ... ز ابر تیره برقی جست و قاصد را میان ره بسوزانید...
کنون وا مانده از هرجا......دگر با خود کنم نجوا...
خیلی ممنون که قابل دونستین و نظر دادین بازم بهم سر بزنین
شما هم وب خیلی قشنگی دارین
لینکتون کردم شما هم منو لینک کنید
خوشحال میشم بازم به وبم سر بزنید و با نظراتتون خوشحالم کنید
وانچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کان ومکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
کاش می شد هیچ کس تنها نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
کاش می شد هیچ کس تنها نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
کاش می شد هیچ کس تنها نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
کاش می شد هیچ کس تنها نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
کاش می شد هیچ کس تنها نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
کاش می شد هیچ کس تنها نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
Design By : Pichak |