عشقولانه

 

باید عاشق شد و خواند

باید اندیشه کنان پنجره را بست و نشست

پشت دیوار کسی می گذرد، می خواند

باید عاشق شد و رفت

چه بیابانهایی در پیش است

رهگذر خسته به شب می نگرد

می گوید : چه بیابانهایی باید رفت

باید از کوچه گریخت

پشت این پنجره ها مردانی می میرند

و زنانی دیگر،به حکایت ها دل می سپرند

پشت دیوار کسی دریاواری  بیدار

به زنان می نگریست

چه زنانی که در آرامش رود،باد را می نوشند

و برای تو

برای تو و باد

آبهایی دیگر در گذرست

باید این ساعت اندیشه کنان می گویم

رفت و از ساعت دیواری پرسید و شنید

و شب و ساعت دیورای و ماه

به تو اندیشه کنان می گویند

باید عاشق شد و ماند

باید این پنجره را بست و نشست

پشت دیوار کسی می گذرد

می خواند

باید عاشق شد و رفت، بادها در گذرند



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت 1:39 توسط تنها|


آخرين مطالب
» خيالـ ...
» دفترنقاشي من...
» باران
» ســــردی نگـــــاه
» دل است دیگر ...
» بــــــاران بــــاشــــــد...
» غریبه....
» دنیا
» یارقاصدی

Design By : Pichak