دل است دیگر یا شور می زند یا تنگ می شود یا می شکند آخر هم مهر سنگ بودن می خورد به پیشانی اش ...
نظرات شما عزیزان:
دلم برای کسی تنگ است
که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…
دلم برای کسی تنگ است
که سرم شانه هایش را آرزو دارد…
دلم برای کسی تنگ است
که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …
دلم برای کسی تنگ است
که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است
که تنهاییم را چشیده…
دلم برای کسی تنگ است
که سرنوشتش همانند من است…
دلم برای کسی تنگ است
که دلش همانند دل من است…
دلم برای کسی تنگ است
که تنهاییش تنهایی من است…
دلم برای کسی تنگ است
که مرهم زخمهای کهنه است…
دلم برای کسی تنگ است
که محرم اسرار است…
دلم برای کسی تنگ است
که راهنمای زندگیست…
دلم برای کسی تنگ است
که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…
دلم برای کسی تنگ است
که دوست نام اوست…
دلم برای کسی تنگ است
که دوستیش بدون (( تا )) است…
دلم برای کسی تنگ است
که دل تنگ دل تنگی هایم است…
»»»»»»» دلم برای کسی تنگ است «««««««
او هستی من است
او عشق و نفس من است
زیر باران غزلی خواند ؛ دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است ؛ غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت
روز میلاد همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
دختری ساده که یک روز کبوتر شدو رفت
حافظ قديمي مونو دلشكسته گل پونه
آخ ره دوري تو ساختم با يه مشتي دستخط
نامه ي نيمه تمومت روي يك كاغذ بي خط
حافظ قديمي مونو دلشكسته گل پونه
آخ ره دوري تو ساختم با يه مشتي دستخط
نامه ي نيمه تمومت روي يك كاغذ بي خط
مرسی که بهم سر میزنی و نظرتو میگی همیشه شرمندم میکنی یه چند وقته منظم نمیتونم اپ کنم ببخشید اگه دیر به دیر میام
شرمنده.آخه چند وقت نبودم
من آپم
منتظرمااااااااااااااااااااا
عاقبت خط جاده پايان يافت
من رسيدم ز ره غبار آلود
نگهم بيشتر ز من مي تاخت
بر لبانم سلام گرمي بود
شهر جوشان درون کوره ظهر
کوچه مي سوخت در تب خورشيد
پاي من روي سنگفرش خموش
پيش مي رفت و سخت مي لرزيد
خانه ها رنگ ديگري بودند
گرد الوده تيره و دلگير
چهره ها در ميان چادرها
همچو ارواح پاي در زنجير
جوي خشکيده همچو چشمي کور
خالي از اب و نشانه ي او
مردي اوازه خوان ز راه گذشت
گوش من پر شد از ترانه ي او
گنبد اشناي مسجد پير
کاسه هاي شکسته را مي ماند
مومني بر فراز گلدسته
با نوايي حزين اذان مي خواند
مي دويدند از پي سگها
کودکان پا برهنه سنگ به دست
زني از پشت معجري خنديد
باد ناگه دريچه اي را بست
از دهان سياه هشتي ها
بوي نمناک گور مي امد
مرد کوري عصا زنان مي رفت
اشنايي ز دور مي امد
در انجا گشوده گشت خموش
دستهايي مرا به خود خوانندند
اشکي از ابر چشمها باريد
دستهايي ز خود مرا راندند
روي ديوار باز پيچک پير
موج مي زد چو چشمه اي لرزان
بر تن برگهاي انبو هش
سبزي پيري و غبار زمان
نگهم جستجو کنان پرسيد
در کامين مکان نشانه ي اوست
ليک ديدم اتاق کوچک من
خالي از بانگ کودکانه ي اوست
از دل خاک سرد ايينه
ناگهان پيکرش چو گل روييد
موج زد ديدگان مخملي اش
اه در وهم هم مرا مي ديد
تکيه دادم به سينه ي ديوار
گفتم اهسته اين تويي کامي
ليک ديدم کز ان گذشته ي تلخ
هيچ باقي نمانده جز نامي
عاقبت خط جاده پايان يافت
من رسيدم ز ره غبار الود
تشنه بر چشمه ره نبرد و دريغ
شهر من گور ارزويم بود
فروغ فرخزاد
اراده ای که در روح پاک مستقر شود
قادر است
بر روح انسان های دیگر حاکم شود
و
بر طبیعت حکومت کند ...
می گفتی: دلتنگی هایت را بنویس !
چندی ست اینجا می نویسم و دلشادم ..!
از اینکه احساس می کنم " شــــاعــــــر" شده ام !..
امشب که دلم شعر نمیخواهد چه کنم ؟
از دلتنگی ات "دیـــــــوانــــه" شده ام ...!!
دوست داشته شدن توسط يه نفر يک هديه ست
دوست داشتن کسي که دوست داره وظيفست،
اما دوست داشته شدن توسط کسي که دوسش داري زندگيه!
گفتم: خدایا سوالی دارم ؟
گفت: بپرس ...
گفتم: چرا هر موقع من شادم ، همه با من میخندن ، ولی وقتی غمگینم کسی با من نمی گرید ؟
گفت: خنده را برای جمع آوری دوست و غم را برای انتخاب بهترین دوست آفریدم ...!
@@..........@@......@.....@......@..........@......@.... @
@.@........@.@....@.........@....@..........@....@...... ..@
@..@......@..@....@@@@@......@@@@@....@@@@@
@...@....@...@....@.........@................@....@..... ....@
@....@..@....@....@.........@................@....@..... ....@
@.....@@.....@....@.........@................@....@..... ....@
@......@.......@....@.........@................@....@... ......@
سوگند
به لبت ٬ به گیسوانت ٬ به کمان ابروانت ٬ به فسون دیدگانت ٬ به قشنگی لبانت ٬ به سپیدی دهانت ٬ به دل سخت چو سنگت ٬ به دو چشم سبز رنگت ٬ به نوای تار و چنگت ٬ به جمال آب و رنگت ٬ به دو گفته ی قشنگت ...
که ترا ز جان پرستم !
به قطار کاروانها ٬ به امیر ساربانها ٬ به عروس آسمانها ٬ به صدای نیستانها ٬ به نشاط باغبانها ٬ به صفای گلستانها ...
که ترا زجان پرستم !
به خدای کس ندیده ٬ به قشنگی دو دیده ٬ به غمی کز تو رسیده ٬ به شب نور و سپیده ٬ به عناب خوش بریده ...
که ترا زجان پرستم !
به کمال روح انسان ٬ به حیات جسم و حیوان ٬ به تمام اهل کیهان ٬ به صدای رعد و طوفان ٬ به نسیم عهد و پیمان ...
که ترا زجان پرستم !
به خدای جسم و روحم ٬ به خدای آسمانها ٬ به تمام کهکشانها ٬ به ستارگان روشن ٬ به نگاه پر شکوهت ٬ به قدوم خاک پایت ٬ به کبودی افق ها ...
که ترا زجان پرستم !
به سپیدی سپیده ٬ به گل و گیاه و صحرا ٬ به سکوت دریای احمر ٬ به غریو شهر بابل ٬ به بهار فصل هستی ٬ به لبان سرخ و مرطوب ٬ به خروش موج دریا ٬ به شکوه کوه الوند ٬ به چمن به دشت و جلگه ...
که ترا زجان پرستم !
به تمام عشق هستی ٬ به تمام آرزوها ٬ به تمام خاک دنیا ٬
به خدا اگر بخندم ٬
به خدا اگر بنالم ٬
توئی آخرین نگاهم ٬
توئی آخرین بهارم ٬
که توئی بهار عمرم ...
mamnoon ke sarzadi
weblage naziiiiiiii dari
bazam miam
bay
اشك من هم جاری است
شاید این ابر كه می نالد و می گرید از درد من است
آخری اخر ابر هم - از دلم با خبر است
شاید او می داند
كه فرو خوردن اشك
قاتل جان من است
من به زیر باران از غم و درد خودم می نالم
اشك خود را كه نگه می دارم با یه بغض كهنه
من رهایش كردم باز زیر باران
من به زیر باران اشكها می ریزم
همگان در گذرند
باز بی هیچ تامل در من
سر به سوی آسمان می سایم؛
من نمی دانم...
صورتم بارانی است یا آسمان بارانی است
ممننننننننننننننننننون ازشعر زیبات
خدایا !
دستهایت را بگشا
بگذار حس هم آغوشی را با تو تجربه کنم
بگذار گرمای تنت، یخهای وجودم را آب کند
بگذار یکی شویم
عطشم را تو سیراب کن
دستهایت را بگشا
و بگذار
در آغوش امنت آرام بگیرم ...
سفر همان سفر است
چه یک قــــــدم از دل
چه هزار قدم از خانــه . ..
منتظر حضورت در وبلاگم هستم
من منتظرم نذاریااااااااااا
یار وداع میکند تاب وداع یار کو ؟
وعده ی وصل می دهد طاقت انتظار کو ؟
ممنون که بازم بهم سر زدی و خجالتم دادی مثل همیشه
خیلی قشنگ بود آپت
من دوباره آپم
منتظرم
ای قلب من بارانی ات کردند و رفتند
کنج قفس زندانی ات کردند و رفتند
در سایه های شب تو را تنها گذاشتند
سرشار سرگردانی ات کردند و رفتند
احساس پاکت را همه تکفیر کردند
محکوم بی ایمانیت کردند و رفتند
هر شب تو را دعوت به بزم تازه کردند
در بزمشان قربانی ات کردند و رفتند...
به نادر جادوهـــــــای تــــو نازم......که از مــــرده بـــه افسون دلـربایی
سلام گلی خوبی دلبر
وبلاگت خیلی عالیه
خوشحال میشم که به ماهم سری بزنی
منتظرتم هان
باید کمی صبر کنی
تا قیمتی شوم
زیر خاکی شدن وقت می خواهد
تو هم...
زمزمه های نامهربانی ات را
آرام تر بگو
یک وقت دیدی
صدایت را
باد
نه...
خاک
به گوشم رساند...
و دلم ترک خورد
دل است دیگر
روی خاک...
زیر خاک نمی شناسد.
می شکند
Design By : Pichak |